وقتی نعامی پوران قیچی شد!!!

گزارشگر : مریم محمدی

روز سه شنبه 29 مهرماه 93، کتاب «قیچی» محمد نعامی پوران (نشر بوتیمار / 1393 ) شامل 52 قطعه شعر این شاعر جنوبی در کلاس ادبیات خلاق کتابخانه ی مرکزی نقد و بررسی شد.

در این جلسات  که با حضور عده ای از شاعران و نویسندگان جوان تشکیل یافته است و سومین سال اجرایی اش را می گذراند، ابتدا وحید ضیائی به خوانش چند قطعه از شعرهای این مجموعه پرداخت.

این شاعر و نویسنده گفت «قیچی» مجموعه ای از اشعار غالباً رئالیستی است و با اشاره به این نکته که جای عشق را در این مجموعه خالی ست، «قیچی» را مجموعه ای اجتماعی و مخاطب محور معرفی کرد .

منیژه موفق، از نویسندگان حاضر در جمع، تظاهر شکاف نسل ها در شعر را یکی از مواردی دانسته که در این مجموعه جلب توجه می کند.

بیان روزمرگی ها با زبانی متفاوت توسط شاعر از موارد مطرح شده توسط مهناز نورالله زاده از اعضای فعال این کلاس بود .

رضائیان نیز وجود زیر ساخت فضای جنگ تحمیلی در اشعار را موفق خوانده و با بیان این نکته که نعامی پوران از نسل نویشاعران آبادانی است دور از انتظار هم ندانست که نبرد و مقاومت یکی از موتیف های اشعار وی باشد.

سمانه محمدی داستان نویس اردبیلی حاضر در این جلسه به درگیریِ شاعر با مقوله ی زمان اشاره کردند و به خوانش خود از شاهد مثال هایی از این دست پرداختند .

عبدالله زاده زبان ساده و صمیمی شعرهای نعامی پوران را قابل توجه دانستنه، بیان تصویریِ شاعر را نقطه ی قوتی برای این مجموعه ذکر کرده این مجموعه را از لحاظ زبانی پیوستگی موفق شاعر به ابهام گریزی در شعر دانستند .

خانم ها  فضابخش و نیکنام از دیگر نویسندگان حاضر در این جمع نیز به تبیین زاویه دید شاعر از منظر جامعه و فرد پرداختند .

دکتر ضیائی با بیان اینکه محمد نعامی پوران شاعری خلاق در عرصه ی شعر های اجتماعی ست است با پرداختن به اظهار نظر جمع که به زبان ساده و صمیمی اشعار اشاره کرده بودند این کتاب را از مجموعه هایی خواند که در ادامه ی روند ساده نویسی در دهه ی حاضر سروده شده است.

***

چه بی صدا می میرند

هر صبح

چراغ ها.

***

همیشه کسی هست

ماشه را فشار دهد

همیشه کسی هست

گلوله را ببلعد و به خاک بیافتد

و این چنین

انسان هایی زنده می مانند

و انسان هایی...

ساندویچ فروش ها

کفاش ها

پیرمردان بازنشسته ی توی پارک

زنان خانه دار

و آن کودکی

که همیشه دیر به مدرسه می رسد

منتظرند

جنگ های بیشتر

انقلاب های بیشتر

با جنازه های مصمم بیشتری

کافی است

از زیبایی مجری اخبار

کمی فاصله بگیری

***

پشت یک میز نشسته این رو به روی هم

نمی شناسی ام

نمی شناسم ات

لب ها بیهوده تکان می خورند

این قاعده رسم دیگری ندارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد