پرونده ای برای " من سرباز هخامنش بودم " / گزارش جلسه نقد کتاب در پارس آباد مغان

  

الف )   خبر گزاری جمهوری اسلامی ...  

 

  به گزارش روز سه شنبه ایرنا، نقادان، بیان صمیمی، ارائه تصویری مناسب از ماوقع داستان ها، پرداختن به موضوع بسیار مهم دفاع مقدس و زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت را از نقاط قوت داستان های این کتاب دانسته و قرار گرفتن نسل جوان در چنین فضایی را بسیار ضروری و سازنده خواندند.   

پارس آبادمغان، اردبیل- جلسه نقد و بررسی کتاب ˈمن سرباز هخامنشی بودمˈ اثر ˈحسینعلی جعفریˈ در پارس آباد برگزار شد. 

 

کد خبر: 80780891 | تاریخ خبر: 29/05/1392 - 10:39   

از سلسله جلسات کانون ادبی کتابخانه عمومی شهرستان پارس آباد کتاب ==من سرباز هخامنش بودم == با حضور اساتید حوزه ودانشگاه واعضای محترم کانون ادبی برگزار گردید. دراین جلسه، نقادان، بیان صمیمی، ارائه تصویری مناسب از ماوقع داستان ها، پرداختن به موضوع بسیار مهم دفاع مقدس و زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت را از نقاط قوت داستان های این کتاب دانسته و قرار گرفتن نسل جوان در چنین فضایی را بسیار ضروری و سازنده خواندند. این کتاب حاوی79 داستان کوتاه با موضوع دفاع مقدس است که در سال 1390 با حمایت نهاد کتابخانه های عمومی کشور ویژه مسابقات فرهنگی به چاپ پنجم رسیده است.در این نشست اعضای کانون ادبی کتابخانه های عمومی شهرستان پارس آباد، تعدادی از علاقه مندان به کتاب و نویسندگی، اساتید رشته ادبیات فارسی دانشگاه ها و معاون و کارشناس فرهنگی اداره کل کتابخانه های عمومی استان اردبیل حضور داشتند.

جلسه کانون ادبی شهرستان پارس آباد هر دوهفته یکبار در کتابخانه شهید رجائی برگزار می شود :   

 

 

 

ب) مشروح نقد ها :   

 

ندیر بکتاش جعفر لو  / استاد دانشگاه / پارس آباد  

 

کتاب :« من سرباز هخامنشی بودم » در آینه ی نقد .   

 

   نویسنده ی محترم 79 داستانک  را  در این کتاب ، تحت تأثیر حوادث و وقایع  هشت سال   دوران دفاع مقدس ، به رشته ی تحریر در آورده است . از اصطلاحات  فرهنگ جبهه و جنگ در جای خود  نام برده و به خوبی از عهده ی توصیف و نمایش روحیه ی ایثار ، حماسه ، راز و نیازهای شبانه رزمندگان و تواضع و خاکی و اخلاص  آن ها بر آمده است .

   این کتاب  با  داشتن  مضامین   و  مفاهیم  محوری  انقلاب  اسلامی ،  یعنی : عشق  به  شهادت ، ترسیم مظلومیت  ملت  ایران  ، بیان بیدادگری های صدام و صدامیان ، ستایش فرهنگ آزادی و آزادگی ، تکریم و  بزرگ داشت  شهیدان  راه حق  و آزادی ، عروج عارفانه ی مردان و جوانان و نوجوانان حق جو ، بدرقه ی رزمندگان  با  آیین  خاص  و  هدایای  مردم  به جبهه در دایره ی  ادبیات مقامت و پایداری قرار می گیرد .

  این نوشته دارای غّث و سمین است ، البته چاقی این اثر بر لاغری آن می چربد !

  ابتدا به چند نمونه ی خوب مفاهیم و مضامین داستانک ها می پردازیم .

در فرهنگ عامه ی ما ، نامادری جایگاه و پایگاه  چندان  مناسبی  ندارد و معمولا ً در اوصاف مذموم   و ناپسندیده ، پیچیده شده است . گفته اند : « مادر را دل سوزد و دایه  را  دامن ، مادر نسوخت ، مادر اندر نسوخت ! اگر تو عمه ای من مادر هستم و

باغ بین را چه غم که شاخ شکست                       باغبان راست غصه ای گر هست     ( اوحدی )

اما در این کتاب ، در قالب داستانک های : « از این می سوزم » و « این  پسر من است » به توصیف  مهر نامادری  می پردازد و می خواهد ، از این طربق ، برداشت های غلط را  از  ذهن جامعه بزداید و فرهنگ سازی کند .

  در داستانک : « دندان ص 52 » به بعضی باور های عامیانه و رد آن اشاره دارد .

  چند تا از داستانک های این کتاب ، تقریباً جزء قصه های  مینی مالیستی محسوب می شود .  قصه   های مینی مالیستی به داستان هایی گفته می شود که حجم بسیار محدود و کمی دارند و حتی گاه  یک جمله ای بیش نیست و نویسندگان آلمانی از پیشگامان این سبک از نگارش داستان کوتاه در جهان به شمار می روند.

داستانک های : «  قول ،  غلامحسین ،  دعای مادر ،  کربلایی ،  مین ،  گودال آتش و من می آیم پیش تو...  جزء قصه های مینی مالیستی اند . اما این ها مختصر مفصل اند.

    نویسنده در قالب سه نقطه های زیاد ، نکته های فراوانی را بیان کرده است و گاه ، این شیوه  به  رعایت اختصار کمک کرده ولی مواردی هم خالی از ابهام نیست .

  بعضی از داستانک ها ،  مضامین مشترک و تکراری دارند. مانند : « رفتن » ، « شنیدنی نیست » و « پسرک » موضوع این هر سه داستانک ، بسیار جالب است و نشان می دهد که چگونه نوجوانان کم سن و  سال ،  فرم رضایت نامه ی رفتن به جبهه را با  شگرد های  خاصی پر می کنند .  البته نظیر این موضوع ها در  فیلم های جبهه و جنگ نمایش داده شده است .

 به نظر من ، این مجموعه دارای چند داستانک پر محتوا و قابل تأمل است که به بعضی از آن ها به شرح زیر اشاره می شود .

1.                    « خاطره فروش » این داستانک ، توصیف کسانی است که با حضور اجباری در پشت جبهه به نام و نانی می رسند و در مقابل ،  هزاران هزار ، رزمنده ی  مخلص شب ها  در گودال های تاریک ، به  تهجد  و مناجات می پردازند و از بیان خاطرات خود ، خودداری می کنند تا مبادا در رینگ ریا افتند .

2.                    « مبادله » اشاره به تشییع جنازه شکوهمند شهیدان می کند و نشان می دهد که آن سوی خط ، دشمن با احترام خشک نظامی ، جنازه ها را به ماشین می نهند و دست جمعی در گودالی دفن می کنند .

3.                    « کارت شناسایی » این داستانک می گوید : « گروه تفحص بعد از نزدیک به 18 سال کارت شناسایی رزمنده ای را که مفقود بوده می یابند و می بینند کارت معافیت داشته است .

4.                    داستانک : « مدال » اوج خشونت و بی رحمی و بی منطقی دشمن را ترسیم می کند. به  ستوانی که پسر هفت هشت ساله را می کشد تا بزرگ نشود و با فرزندان آن ها نجنگد ، مدال افتخار می دهند . این کار بیانگر نهایت قساوت قلب و نادیده گرفتن مقررات جهانی جنگ است .

5.                    داستانک : « چرا همیشه دیر می شود ؟ » به نظرم جزء داستان های عارفانه است .    این داستانک ، توصیف حالات عرفانی رزمنده ای است که پای راستش از زانو قطع شده و الله اکبر گویان ، نارنجک هایش را به سو ی دشمن  پرتاب می کند و خنده کنان به پیشواز مرگ سرخ می رود . این داستان روایتگر موضوع عشق حقیقی ، در میدان اخلاص عمل است و شعر عرفانی سنایی را در ذهن تداعی می کند :

عشق    با   سر   بریده   گوید   راز                          زان     که     داند    سر    بود     غمّاز

عاشقان    سر   نهند   در  شب   تار                          تو   بر   آنی   که   چون  بری    دستار

عاشقی   را    یکی      فسرده  بدید                         که  همی  مرد و خوش همی    خندید !

گفت : «  کاخر  به  وقت جان دادن                         خنده از چیست وین خوش     استادن ؟»

گفت : « خوبان چون پرده بر گیرند                         عاشقان    پیششان    چنین     میرند .! »

    طرح عنوان داستانک با سؤال ، جای سؤال های بسیار است . پاراگراف دو سطری آخر ، که با سه نقطه پایان می پذیرد ؛ سرها را به ژرف اندیشی فرا می خواند . آن هایی که بلبلان نغمه خوان باغ شعارند ، قدر بازان  لب بسته ی صحنه ی اخلاص را نمی دانند . این داستانک ، آینه ی ایثارگران بی ادعا و گمنام و معتقدان : « اَلشهرة آفة و الخمولُ راحة» است .

  بیا ای  دل  از  این  جا پر بگیریم                     ره  کاشانه ی   دیگر  بگیریم

   نشان گم گشته ی دیرین خود را                      سراغ  از لاله ی پرپر بگیریم    ( قیصرامین پور )

6.                    از داستانک های خوب دیگر « پسوند »  است . درونمایه این داستانک عبارت است  از  این   که  امیر محمد خان ، پسر ارشد امیر ارسلان خان ، چهار دختر داشته و آخر سر با نذر و نیاز ، صاحب پسری به نام امیر علی می شود تا سبب باقی ماندن سلسله شان شود . اما اسم این پسر، فاقد پسوند خان است  و به  جای پسوند متروک ، پیشوند سرخ « شهید » می گیرد .

  این داستانک ، بیانگر یک نکته مهم تاریخی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، سلسله ی : « خان ها » خود به خود سقوط کردند . بند پایانی به آیه ی : « و لا تحسبن الذین قتلوا ... اشاره می کند .

7.                در داستانک : « آرزو» دختری به نام : « گلبوته » در جواب خواستگارش ، عید محمد ، می گوید  :  « اگه منو دوست داری ، برو جبهه و انتقام داداشی ام را از صدام بگیر .»

عید محمد ، تسلیم خواسته ی گلبوته می شود . در زمین این داستانک ، غنچه های پاک پیام شکوفا می شود .

8.                    در قصه ی مینی مالیستی : « قول » ایهام لطیفی دیده می شود . پدر ، صورت پسر را بوسید : « تا کی می خوای بری جبهه ؟» پسر خندید : « قول می دهم ، این دفعه ی آخرم باشه .» پدر گفت : « قول دادی ها ! .» و پسر سر قولش ... جان داد .

9.                موضوع :« تله پاتی » و یا رؤیای صادقانه ، در بعضی از داستانک ها دیده می شود .

10.                داستان های کوتاه ، اصولاً بیش از یک شخصیت اصلی ندارند و به ندرت اتفاق می افتد

دو شخصیت یک داستان در اهمیت ، از هر حیث با هم برابر باشند . این ویژگی در داستانک : «باید خواب ببینی ...» نمایان است .

    اگر با عینک عیب بینی ، به هیکل رنگارنگ این طاووس اثر بنگریم باید بگوییم :

1.                    از نظر ویرایش زبانی و ساختاری ، کاستی های جزئی دارد . در صفحه ی 67 : « سرش بر دامان دو زوجه اش که حورالعین هستند واقع می شود .» « که حورالعین هستند » جمله ی  معترضه است و    علامت نگارشی در آن رعایت نشده است و در همان صفحه ، علامت نقل قول : « گیومه » به کار برده نشده   است . در صفحه ی 11 « میبوسیدیم » از نظر آیین نگارشی نادرست است .

2.                    در صفحه ی 56 در جمله های زیر تناقض آشکاری به چشم می خورد.

   « خیلی اهل مشورت بود و روی آن خیلی تأکید داشت و به همه سفارش می کرد ...»

در سطر بعدی می نویسد : « اهل تفکر بود و همواره بدون کمک دیگران ، راه حل مناسبی را برای رسیدن به هدفش انتخاب می نمود ...»

3.                    تعبیرات و الفاظ ، محمل اندیشه ها و معانی اند . به قول سعدی :

« معانی است در زیر حرف سیاه                           چو در پرده معشوق ودر میغ ماه . »

هر اندازه ، الفاظ آشکار و روشن باشد ، بسیار آسان می توان به مقصود رسید . پایه و اساس کار و غایتی که منظور نویسنده و گوینده و شنونده است ، بهتر فهمیدن و  فهماندن است .

    هر گاه نوشته ای را بخوانیم و ندانیم و سخنی را بشنویم و در نیابیم ،  انگار نه آن را خوانده ایم و نه  این را شنیده ایم ، زیرا به درجه و قله ی فهم نرسیده ایم .

    گاه دراین نوشته ، خواننده در گردنه ی گنگ گویی ها گیر می کند . مثلاً در داستانک :« گریه در صفحه ی 46 » می خوانیم : « نه توی جشن پتو می آمد و نه ... » باید خواننده معنی جمله ی مزبور را  ،   در   فرهنگ جبهه بجوید .

در داستانک : « گودال آتش  » در صفحه ی 48 ، در سطر آخر آمده است که : « می گفت :  نزدیک  بود  برم پیش اصحاب اخدود .»   ترکیب اصحاب اخدود تلمیح است به  آیه ی  4  سوره ی  بروج  : « قتل  اصحاب الاخدود » که گروهی از پیروان آیین مسیحیت ، در ناحیه ی نجران بوده اند و  ذونواس ، پادشاه ستمگر صنعا ، فرمان داد تا خندقی حفر کردند و هیزم و چوب فراوان در آن  ریختند  و آتش در آن افروختند و نصاری را در کام آتش افکندند .

    نویسنده می توانست این قبیل موارد را در پا ورقی توضیح دهد تا خواننده ، حلقه ی پشت در درک نباشد .

    سخن آخر: پیشنهاد می شود تعدادی از داستانک های خوب این کتاب ، در مراسم صبحگاهی و ظهرگاهی مدارس برای دانش آموزان دوره ی راهنمایی و متوسطه قرائت شود تا از  دریچه ی این داستانک ها به  دنیای اسرارآمیز حماسه سازان و ایثار گران جبهه ی عشق پی ببرند و به این شیوه گوهر سپاس خود را تقدیم آن ها کنند .

  

 

 دکتر فاضل عباسزاده / عضو هیات علمی دانشگاه پارس آباد

1 –از لحاظ فرم:

کتاب شامل داستانها ومتون کوتاهی است که نمونه های دیرین درزبان وادب شیرین فارسی دارد؛ از قبیل حکایات وقصه های کوتاه عرفانی، سوانح العشاق، اخلاقی گلستان، ومطایبه وطنز های رساله دلگشا.

که امروزه با نامهای داستانهای کوتاه ویا با کمی تسامح با عنوان داستانک ظاهر شده است ولی می توان آن را همان طرح دانست که اثری است فوالعاده کوتاه وتوصیفی که صرفا به وصف شخصیت یا صحنه یا حادثه ای می پردازد وفاقد هرگونه پی رنگ گسترش یافته است. ومثل طرح داستانی «عدل» از صادق چوبک بین 500تا1500 واژه دارد.

2 –از بعد ویرایش متنی وزبانی ، کتاب دارای ایراداتی صرفا جهت نمونه موارد زیر آورده می شود.

-         عدم رعایت علایم سجاوندی: من جمله  دادزد ---  داد زد

-         وجود ابهام غیرادبی: در صفحه 53خواننده از متن زیر دومعنی برداشت می کند. یعنی معلوم نیست از طرز راه رفتن ونشت وبرخاست  ویا ر زنش،روزی چندبار بشارت باقی ماندن نام سلسله شان را، مادرش ومادرزنش می دانند.

-         وجود حشو: به کار بردن دو واژه ی مترادف- «باقی مانده» که باقی به معنی ماهنده است به همین خاطر باید یکی از واژه ها را بکار ببرد.«مانده» یا «باقی مانده»

-         به نظربنده واژه «خرافاته » ساخت درستی نیست هرچند که مصطلح است وغلط مشهور بهتر از صحیح متروک است.زیرا خرافه نام شخصی عربی بوده که ادعا می کرده که جنیان وپریان او را دزدیده وبه  میان خود برده اندواو درمیان آنان  زندگی کرده است.اما مردم باور نمی کردند ازآن پس هرکسی سخنی بی اساس می گفت. مردم میگفتند «هذا حدیث الخرافه» یعنی این از داستانهای خرافه است. ما اکنون به سخنان بی اساس خرافه می گوییم.

-         درداستانک دندان متن را با باورهای عامه وفرهنگ فولکور عوام گره زده که از جهات مثبت این متن است.

-            برای داستانک صفحه 53 عنوان خوبی«پسوند» برگزیده وباواژه های «پیشوند» که درآخر متن آورده  ارتباط تضاد وتناسب ایجاد کرده است. همچنین اگر به دقت به متن نگاه کنیم نسبت به سایر داستانک ها این متن از ادبیت بالایی برخوردار است مخصوصا در آخر متن که باآوردن خان، گل سرخ، سبز، عینک وخاکتناظر وتناسبات خیال انگیزی را رنگ زده. چرا که عینک در معنی چشمه کوچک با کلمات مزبور ایهام تناسب ساخته وکلمات فوق درکنار خان واژه  ی خانی به معنی چشمه ره به ذهن متبادر می کند که ایهام تبادر می سازد.

                                                                            

-         از بعد بال اندیشگی ورسانگی پیام کلام ادبی را می توان به چهار گروه تقسیم کرد.

1- آثار گمراه گر(مبتذل)

2- آثار نشاط آور(مانند طنز ومطایبه)

3- آثار سرگرم کننده(بعضی از قصه ها وافسانه ها ومتل ها)

4- آثار هدایتگر(آثاری چون مثنوی...که در مسیر هدایت انسان بسوی سعادت نوشته شود)  

این اثر را از بعد اندیشه وپیام می توان جزء آثار هدایتگروارزش مدار تلقی کرد زیرا محتوای اکثر طرح ها دراین اثر به ایثار وشهادت طلبی نهاده شده است.

-         عدم توانایی نویسنده در پیوند دهی بخش های متن

-         استخدام واژه ها وتعبیراتی که حال وهوا ومفهوم جنگ وجبهه را به خوبی انتقال می دهند. مانندواژگان زیر درطرح داستانی«پیر سرباز»، سرباز، خط مقدم، یک قرونی را توی هوا زدن، فرمانده، توی خال...زدن، چفیه، آفتاب سوخته، خال سفید، کامیون، آماده شدن، خط، خداحافظی، التماس، دعا، شفاعت، چفیه برسر بستن، لب را باچفیه پاک کردن، پیشانی را بوسیدن، ارتش، شاه، سرباز فراری، ویا واژگانی چون کلاه، خاکریز، آرپی جی، گلوله، الله اکبر، درد گوش، خون، پرت شدن، دشمن، کلاه آهنی، لیاقت شهادت، در طرح داستانی «کلاه»

-         نویسنده برای خود سبکی برگزیده ونوشته هایشتشخص سبکی به خود گرفته از جمله، استفاده از اعداد  بصورت دقیق که شاید دارای رمز وسمبل نیز باشد مانند: صدوبیست وهفت، یک خاطره، دوخط، پنج گوسفند قربانی، پانزده من برنج، یک پسوند، دویست وپنجاه ویک صفحه ، چند برگ .

-         استفاده از پارادوکس در دومهنی مثبت ومنفی

-         استفاده از صفت نامناسب ناخوشایندی برای موصوف –در زمره افراد خاص ومنحصر به فردبود.

 

آیدین ضیایی / منتقد و شاعر  

  

                                                                  دائره المعارف یک فرهنگ غنی 

عدم‌توافق، نزاع میان کسی که می‌گوید سیاه با آن دیگری که می‌گوید سفید نیست، بلکه نزاع بین کسی است که می‌گوید سفید و دیگری که او هم می‌گوید سفید اما درک مشابهی از آن ندارد.

ژاک رانسیر

کتاب "من سرباز هخامنشی بودم" خودش را در قالب داستانک یا همان flash fiction عرضه کرده است.مجموعه روایت هایی که بدون تدقیق در محتوای شان ،از روی ظاهر کوتاه یک یا دو صفحه ای ،می شود با داستانک بودنشان همدل بود.اما وقتی از خلال کتاب نقبی به درون روایتها می زنیم ،این پیش فرض القا شده از سوی نویسنده ،برای مخاطب ملغی میشود.

لازم است برای توجیه این مدعا ،رجوعی  کنم به تعریف داستانک به گونه ای که از آن مستفاد می شود و تعریف حاکی ناظر بر آن باشد.داستانک ،گونه و قالبی ست در داستان نویسی که در چندین سطر محدود ،به دنبال کشف آنی و اثر گذار است جوری که ضربه ای با اصابت درست در حدود داستانی وارد کرده تا مخاطب را غافلگیر و شکه کند .این شک می تواند نماینده ی یک لحظه ی ناب و بکر برای خواننده باشد. ناگهانی و لحظه ای بودن ،خود نمودی از ایجاز و فشردگی محتوا است که از مشخصه های بارز داستانک بر شمرده می شود.

با یک نگاه اجمالی می توان مجموعه روایت های "من سرباز هخامنشی بودم" در ژانر داستانهای جنگی قرار داد. قالبی که از دیر باز یکی از مضامین غالب برای خلق آثار ادبی و هنری بوده به طوری که جنگ ،موضوع و دستمایه برای انتقال مفاهیم خوش و ناگوار ناشی از جنگ بوده است.اساسن چالش انسان ها در شرایط خاصی مثل وقوع و حضور در جنگ ،پتانسیلی را ایجاد می کند تا ادبیات و هنر داستان نویسی بتواند با استناد به آن مفهوم انسان و رفتار هایش را در بوته ی منازعات بیان کرده و گاه به نقد بکشد.در این میان،مضامینی چون راستی و ناراستی،عشق و ریا،جاه طلبی و تواضع و در کل تعادل و آشفتگی ،در این آثار رخ نموده است.

اما مجموع 

 

احمد نصیری / منتقد و شاعر  

 

داستان کوتاه کوتاه و بلندای دفاع   

 

داستان کوتاه مقوله ایست جدا از رمان و حتی داستان ِ بلند ِ کوتاه تر از رمان و باید ها و نباید هایی دارد . مثلا داستان کوتاه واقع گرا لحنی سرد و جدی دارد ، تصاویری تیره وتار و شخصیت های خاکستری که در برابر نیروهای طبیعی و اجتماعی بی دفاع و نظاره گر اند . نظاره گر تحلیل رفتن آرمان ها و آرزوهایشان در این کارزار نا برابر . گویی تهی از تدبیر و توان تغییراند و گرفتار نا ملایمات تقدیر. آنچه در داستان واقعگرا واجد اهمیت است امانت داری آیینه ایست که زشتی ها و پلشتی های پنهان مانده و پنهان شده را آنگونه که هست باز می تاباند. اما داستان کوتاه مدرن بشر ِ تنها و سرگردان و سرشار از پرسشهای بی پاسخ را وامی کاود . فاصله ی انسان و خویشتن اش را نمایان می کند و کمتر به فاصله نیک بختی و بشر گرفتار فقر و بی رحمی نیروهای اجتماعی می پردازد. روحیات ، احساسات ، تفکرات ، و ترس هایش را نشان می دهد و تنهایی و رخوت بشر امروز را به رخ می کشد . اما در این میان داستان کوتاه کوتاه چیست و از دستش چه بر می آید ؟ رمان فراخی عمر بشر است و بسیار گفتنی دارد ، داستان کوتاه برشی از این زیستن  است که خود فصلی قابل اعتناست اما داستان کوتاه کوتاه تصویری و آنی از یک صحنه ی حیات است . صحنه ای که مبتنی بر حذفی حداکثری است تا اشارتی بدست دهد از بشارت های دور و نزدیک . فرصتی برای شرح و بسط و وصف نیست . لذت از ناگفته ها حاصل می شود . از اشارت ها ، هنر داستان کوتاه کوتاه هنر حذف کردن هاست. هنر نمایشی از یک آن ِ تاثیر گذار در بستر صحنه ای پویا با خبری تکان دهنده که هم از گذشته اثری داشته باشد و هم به آینده نگاهی. البته گذشته و آینده ی داستان . اما من سرباز هخامنشی بودم ! چه صحنه ای گیراتر از صحنه دراماتیک جنگ ونبرد ؟ چه صحنه ای گویاتر از دفاع و عشق و تلاش برای تداعی بیم ها امید های یک ملت ؟  جنگ سرشار است از اشارت ها و لحظه ها . بگذارید از نامها شروع کنیم ، در داستان کوتاه کوتاه ما باید از تمام فرصت خویش استفاده کنیم چراکه محدود است به تعداد اندگی جمله . پس نامگذاری داستان اهمیتی در خور داشته و نویسنده باید از این ظرفیت خصوصا در داستان کوتاه به نحو احسن بهره مند شود . در پاره ای از داستان ها نامها چکیده و وصف ِ داستان اند و شاخصه ی داستان به عنوان نام برگزیده شده است . همچون داستان اجازه ،پسرک ، دیدی گفتم که ، راوی و بسیاری دیگر از داستان ها . اما در این میا چند استثنا هم یافت می شود . داستان مبادله بدون نامش گنگ و مبهم است ، در این داستان نام به گشوده شدن ابهام داستان یاری رسانده و جزئی از داستان است و صاحب کارکردی فعال . داستان آمادگی هم نامی به نسبت فعال دارد و داستان طاقتش را نداری اگر جملات صفحه چهارده را حذف کنیم .  اما قریب به اتفاق داستان ها ازانفعال نامهایشان در رنج اند . داستان کوتاه کوتاه ویژگی هایی دارد که از آن جمله پیرنگی حداقلی ( در حد ارایه یک لحظه یا یک تصویر ، سکانسی کوتاه )و بسیار موجز و منظم که با شخصیت های بسیار اندک ( در بیشتر موارد یک نفر) به دنبال تاثیری ناگهانی  است که بر پنهانکاری  رندانه مبتنی بوده و با یک پایان بندی ابتکاری و خلاقانه توام است . از این دست داستان ها یکی داستان " از این می سوزو که... " خوب است ، اگر داستان های مجموعه را با تسامح و با در نظر گرفتن درونمایه به داستان های زمان جنگ و زمانی که فعل جنگ پایان گرفته  و آثارش باقی مانده تقسیم کنیم به از منظر نگارنده داستان هایی که در دسته دوم قرار می گیرند گیراتر و قابل درک ترند . داستان هایی که در صحنه های نبرد می گذرند عموما پیشتر به دفعات در قالب داستان کوتاه ، فیلم ، روایت های مستند بازگو شده اند اما  بازگویی و نمایش آثار و پیامدهای جنگ به شکلی بدیع و به دور از محافظه کاری می تواند جذاب و گیرا باشد . فی المثل همین داستان" از این می سوزم"  با معیارهایی که برای داستان کوتاه کوتاه گفتیم کمابیش انطباق دارد . خصوصا داستان کوتاه کوتاه به پایان بندی ابتکاری و تکان دهنده و ضربه زننده نیاز واجب دارد . پرده برداری دیالوگ آخر از رابطه نامادری و شهید موضوعی بکر و جالب توجه است . اما برخی داستان ها ( چه بسا بیشتر داستان هایی که در میدان نبرد می گذرند پایان بندی های قابل پیش بینی دارند. اما درونمایه هایی که نویسنده برای داستانک هایش برگزیده گاهی لطیف و تکراری اند ولی برخی از درون مایه هایی دارند جسورانه بهره برده اند ، جسارت چیزیست که ما برای روایت هر داستانی به آن نیاز مبرم داریم . داستان "درست اول مهر بود" داستانی است با درونمایه ای جسورانه . همینطور داستان خاطره فروش و باران که بیاید . اما مثلا شاگرد درون مایه ای خاطره مانند دارد و به نکته جدیدی اشاره نمی کند . داستان ها در کل از ایجازی خوب و استاندارد بر خوردارند جز در مواردی که نویسنده به جهت طیف خواننده ها بخشی را به عنوان توضیح اضافه کرده که ضرورت نداشته اما آنچه جلب نظر می کند طیف مضامین مطرح شده در داستان است که به نسبت موارد مشابه قابل تامل است و نشان از تلاش نویسنده دارد. توجه برگرفتن از هم نبردها و صحنه کارزار و بذل آن به کسانی که جنگ حتی پس از سالها هنوز در ذهن و زندگی شان حضوری مدام دارد .