بهار جاویدان ...

 

  

بررسی عرفانی بهارانه های حضرت امام خمینی ( ره) 

 

" آمد بهار و بوستان , شد رشک فردوس برین / گلها شکفته در چمن , چون روی یار نازنین / از بهر تکریمش میان بسته تمام انبیا / از بهر تعظیمش کمر خم کرده چرخ هفتمین / مهدی امام منتظر , نوباوه ی خیر البشر / خلق دو عالم سر به سر , بر خوان احسانش نگین ...ص 291 "  

" بهار جاویدان "

بررسی عرفانی  بهارانه های دیوان حضرت امام خمینی ( ره )

جمهوری اسلامی ما جاوید است

دشمن ز حیات خویشتن نومید است

آنروز که عالم ز ستمگر خالیست

ما را و همه ستمکشان را عید است

( دیوان حضرت امام / صفحه 223 )

دوست صاحبدلی می گفت : " اگر قرار بر این می بود تا شرحی بر اشعار حضرت امام ( ره) بنویسم , سر راست می رفتم سراغ غزل مشهور : " من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم ..." چون این غزل نه تنها جامعیّت عرفانی امام را داراست بلکه در همان مصرع نخست " خال " که نقطه وحدت حقیقی و مراد وحدت ذات است  به" وحدت کلمه ای"  که مراد سخنان حکیمانه و حکومتی حضرت امام است قابل تفسیر می باشد : " در میخانه گشایید برویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم ..." .این تعالی روحی و معراج معنوی از آن مردی ست که در نهایت خلوص و اطمینان خاطر وقتی از باب سرایش شعر از او می پرسند می فرماید : " باید به حق بگویم که نه در جوانی , که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده , و نه در فصل پیری , که آن را هم پشت سر گذاشته ام , و نه در حال ارذل عمر , که اکنون با آن دست به گریبانم , قدرت شعر گویی نداشتم ." اگر شعر های دیوان امام محصول حالت استغراق و مولود فنای در سبحات جلال و جمال حضرت حق نیست پس این بال گشودن شاعرانه نتیجه کدام حالت آدمی ست ؟ بی گمان " بهر عارف جنت و دوزخ , وصال است و فراق / در سر او را آب کوثر یا فشار گور نیست / زاهد ار مزد عبادت جوید و دفع عذاب / پاکباز فارغ از خود بنده و مزدور نیست ..." . حضرت امام ( ره ) با جامعیتی که در فقه و اصول و علم و منطق و عرفان داشتند , بی شک گاه که مرغ جانشان هوای ملکوت می کرد به واژه دل می دادند و در محدوده ی تعابیر و اصطلاحات عرفانی و با گوشه نظری بر شاعران عارفی چون حافظ و سعدی واردات قلبی خود را به رمز و استعاره بیان می کردند :

بشنوم گر با من بیدل تو را باشد ستیز / جان به کف بگرفته بشتابم به میدان نبرد ( دیوان امام )

گر تیغ بر کشد که محبان همی زنم / اول کسی که لاف محبت زند منم ( حافظ )

طره گیسوی دلدار به هر کوی و دری ست / پس به هر کوی و در از شوق سفر باید کرد ( دیوان امام )

یار بی پرده از در و دیوار / در تجلیست یا اولولابصار ( هاتف اصفهانی )

عشق دلدار چنان کرد که منصور وشم / از دیارم به در آورد و سر دارم کرد ( دیوان امام )

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد ( حافظ )

جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی / در سرم نیست به جز خاک درت سودایی ( دیوان امام )

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی / خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی ( حافظ )

فرق عمده و خط ممیز میان اندیشه عرفانی امام و صوفیان دعوی دار و عارفان داعیه دار در این است که امام سر مویی از حدود و مرز آیین تخطی کردن را جایز ندانسته بار ها در اشعارشان به نکوهش چنین نگرشی پرداخته اند : از صوفیها صفا ندیدم هرگز / زین طایفه من وفا ندیدم هرگز / زین مدعیان که فاش انا الحق گویند / با خود بینی فنا ندیدم هرگز ( دیوان امام ) .اما سیر و سلوک در دیوان امام و مخصوصا غزلیات ایشان که در سبک شعری " عراقی " ست خواننده را به غور در تو در توی شخصیت معنوی این امام عالیقدر می کشاند . در همنشینی با دیوان اهل دل هر از گاهی نسیمی از جان آگاه ایشان بر خواننده می وزد که گویی کلید گشایشی می شود بر درک متقابل و مکرر از اشعاری که سروده شده اند . روایتی از پیامبر اکرم ختمی مرتبت در مورد بهار است که می فرماید " فاذا رایت الربیع فذکروا ذکر النشور : پس چون بهار بیاید از قیامت بسیار یاد کنید ." که در حقیقت بهار رستاخیز دوباره جهان خفته در زمستان است و نشانه ای بر اهل عرفان و معرفت که در یابند و بیندیشند و عرفای بزرگی نیز چون مولانا در تفسیر این کلام نور و اشاره به همین مضمون در تفسیر آیات مبارک سوره حمد که می فرماید " ایاک نعبد و ایاک نستعین " در بیتی چنین به شرح می نشیند که " ایاک نعبد است زمستان دعای باغ / هنگام نو بهار گوید ایاک نستعین " . براستی که در زمستان هبوط  , بندگان مخلص نجوایی ندارند جز پرستش آن " اوی " بی همتا و در نو بهار رستاخیز چون از دام خاک رهایش خواهند از چه کسی جز او طلب یاری خواهند خواست ؟ از همین روست که "  عید  " نیز از قضای منش راستین جهان محور ایرانی در طلیعه بهار معنا می یابد . و نوبها ر و عید توامان خواستگاه و نقطه توجه اهل دل قرار می گیرند چنانچه در باب عید می آید : " عید چیزی ست که در اثر تجلی جمال تا وقت تجلی بر قلب وارد می شود و به هر روشی که تجلی نماید خواه جلالی باشد خواه جمالی " و از منظری دیگر عرفا گویند : " عید تجلیاتی است که با اعاده ی اعمال مزکّی نفس به قلب باز می گردد و آن را مصفا و پاک می سازد . " در دیوان حضرت امام نیز , این معنی بسط می یابد و در همین منظر به وفور قابل بررسی ست با درجاتی از جهشی  معنوی که در پایان خواهد آمد .

باد نوروز وزیده است به باغ و صحرا / جامه ی عید بپوشید , چه شاه و چه گدا / بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست / نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما / صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند / جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا / همه در عید به صحرا و گلستان بروند / من سر مست ز میخانه روم رو به خدا ...  ص 45 " گذشته از صناعات بدیعی موجود در شعر مثل مراعات نظیر و صنعت تضاد و طباق ,  آنچه در اصطلاح عرفانی به مطرب یعنی فیض رسانندگان و ترغب کنندگان که به کشف رموز و بیان حقایق دلهای مشتاق را معمور می کنند , نسبت داده می شود چیست ؟ کیست آن کس که عارف را که کسی ست که حضرت الهی او را به مرتبه شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانیده و از طریق این مقام در حال و مکاشفه است دور از این ورطه و مشغول به بادیه متصور شده از مستی تمامی سخن می راند که قبله نما ست ؟ در بیت واپسین امام می فرماید " سالها در صف ارباب عمائم بودم / تا به دلدار رسیدم نکنم باز خطا " . این دلدار کیست که وصف او " ایاک نستعین " عارف واقفی چون اوست ؟ بهار را در دیوان امام پی می گیریم : : " بهار آمد و گلزار نور باران شد / چمن ز عشق رخ یار , لاله افشان شد " این یار که باغ و سبزه ی سبز رو در مقدمش سرخ گونه می شود و شبنم شرم بر رخ می نشاند از عطر قدمی که بر سرش نهاده می شود کیست ؟ اشاره ای می کند و می گذرد که " به غنچه گوی که از روی خویش پرده فکن / که مرغ دل ز فراق رخت پریشان شد ...ص 109 " . اگر به تفسیر عرفانی از بهار در شعر حضرت امام بسنده کنیم لاجرم با آمدن بهار که موجب صفای دل عارف است باید خبر از دل گشایی و سر افشانی او باشیم اما حتی این بهار نیز برای ایشان معنایی دیگر گون دارد : " بهار آمد که غم از جان برد غم در دل افزون شد / چه گویم کز غم آن سرو خندان جان و دل خون شد / حجاب از چهره ی دلدار ما باد صبا بگرفت / چو من هر کس بر او  یک دم نظر افکند مجنون شد / گروه عاشقان بستند محمل ها و وارستند / تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد ...ص 110 " . می دانیم که "  امام (ره ) جامع بین سیاست و معنویت بودند که تبلور آن در ایجاد حکومت اسلامی مشهود است . و از طرفی دایره ارشاد عرفانی را توسعه بخشیده و آنرا عمومی کردند نه اینکه تنها اهل دل را خطاب ارشاد قرار دهند بلکه همه اقشار و دیدیم که که مخلصین این امت با الهام گیری از امام چگونه به اوج کمال رسیدند " همین شخصیت عظیم تنها زمانی به دست افشانی بر می خیزد که در غزلی دیگر با شیخ مدرسه عتاب می کند که برخیز ! زیرا آن لاله عذار پی تعلیم تو باز آمده است ! " مژده ای مرغ چمن فصل بهار آمد باز / موسم می زدن و بوس و کنار آمد باز / مردگیها و فروریختگی ها بشدند / زندگی ها به دو صد نقش و نگار آمد باز / ساقی و میکده و مطرب و دست افشانی / به هوای خم گیسوی نگار آمد باز / گر گذشتی به در مدرسه با شیخ بگو / پی تعلیم تو آن لاله عذار آمد باز / دکه زهد ببندید در این فصل طرب / که به گوش دل ما نغمه تار آمد باز ...ص 146 " این باز آمدن و نو بهار آمدن از آن کدام معشوق است ؟ این نغمه تار که دوباره در گوش جان هوشیار این عارف زمزمه می شود کدان نواست ؟ دقت شود که نغمه تار ایهام دارد که هم نوای تار و موسیقی لاهوتیست هم  معنی نغمه ای که پوشیده و نا آشکار است !

قبل از اینکه به رمز گشایی نو بهار حضرت امام ( ره ) بنشینیم غزلی بهارانه از ایشان است که دل دردمند هر مشتاقی را به درد می آورد و مصداق بارز عرفان و معرفت این حکیم الهی ست که چنانچه افتد و دانی اغلب آگاهان به رموز حق از زمان وصل روحانی خویش آگاهی داشته اشاراتی در گفته ها و نوشته های خویش بدان داشته اند . با توجه به مقدمه ای که من باب معنای رستاخیزی بهار آمد این پیر خمین در غزلی اینگونه می سراید که : " بهار آمد جوانی را پس از پیری ز سر گیرم / کنار یار بنشینم ز عمر خود ثمر گیرم / به گلشن باز گردم با گل و گلبن در آمیزم / به طرف بوستان دلدار مهوش را به بر گیرم / پر و بالم که در دی از غم دلدار پر پر شد / به فروردین به یاد وصل دلبر بال و پر گیرم / به هنگام خزان در این خراب آباد بنشستم / بهار آمد که بهر وصل او بار سفر گیرم ...ص 177 " .

هر بیت و غزلی را تفسی و تعبیریست و غزل حضرت امام به تناسب غزل بودن به اشاره و پوشیدگی نزدیک است اما در قصیده است که یار و دلدار و نو بهار ایشان از حجاب بر می خیزد , نغمه ای رسا می شود , لاله عذاری لاله رخ می شود نهیب زن و مطرب مجلس عشاق به روی او قدح می گرداند :

" آمد بهار و بوستان , شد رشک فردوس برین / گلها شکفته در چمن , چون روی یار نازنین / از بهر تکریمش میان بسته تمام انبیا / از بهر تعظیمش کمر خم کرده چرخ هفتمین / مهدی امام منتظر , نوباوه ی خیر البشر / خلق دو عالم سر به سر , بر خوان احسانش نگین ...ص 291 "

" دوستان آمد بهار عیش و فصل کامرانی / مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگانی / ...مظهر قدرت , ولی عصر , سلطان دو عالم / قائم آل محمد , مهدی آخر زمانی ...ص 297 " .

و عجل الله تعالی فرجه الشریف ... والسلام .

منابع :

1-     دیوان امام – موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) – چاپ اول 1388

2-     فرهنگ لغات – اصطلاحات و تعبیرات عرفانی – دکتر سید جعفر سجادی – کتابخانه طهوری – چاپ دوم – زمستان 1373

3-     دیوان حافظ

4-     فرهنگ جامع اصطلاحات عرفانی – دکتر گل بابا سعیدی – نشر زوار – چاپ اول – پاییز 1387

                                                                                 وحید ضیایی

                                                                کارشناس امور فرهنگی  کتابخانه های عمومی استان اردبیل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد