در ربنّا که نام تو تکرار می کنم
من بر حضور غیبی ات اصرارمی کنم
در پای سفره ی نگهم میهمان تویی
من با گناه عشق تو افطار می کنم
من آدم بهشتی ام اما به خاطرت
میراث آسمانی ام انکار می کنم
از بال ابروان تو تا بیکرانه ها
پرواز تا دو نرگس بیمار می کنم
باز آمده است وقت اذان جات خالی است
دردی دوباره در دل خونبار می کنم
ای بهترین حدیث رهائی ز خویشتن
خود را نثار لحظه ی دیدار می کنم
بگذار پیش و پس بشود روز عید فطر
من با هلال زلف تو افطار می کنم...
با سلام به آقای ضیایی عزیز،شعر زیبایی بود.باامیدبه اینکه در روزگارقحطی انسان بتوانیم دراین ماه به خدا نزدیکتر شویم...